به گزارش شهرآرانیوز، حال این خوشی همیشگی است. چه بخواهی و چه نخواهی، گرفتار این ریسمان نامرئی انس هستی. جبری هم در کار نیست، کشش این مهر جاذبه اش از هزاران هزار کیلومتر آنطرفتر هم جواب میدهد، چه برسد به چند خیابان آنطرفتر که دل را بیشتر میبرد و روح را فراوانتر مبتلا میکند. حالا فکرش را بکن که قرار باشد از چهارشنبه زیارتی آقا بگویی، حالا این جاذبه را به توان n فرض کن...
صحن و سراها شلوغتر است، انگار زائران هم حال شان خوشتر است. به نحو ملموسی ازدحام جمعیت رو به افزایش است. در روز چهارشنبه زیارتی امام رضا (ع) حال و احوال زائران بارگاه منور رضوی هم خوشتر است، درست مثل حال خوب صدرا و همسرش مینا که امروز برخلاف همیشه، بدون امید و شبنم به زیارت آمده اند.
کنار هم در صحن مسجد گوهرشاد نشسته اند و زیارت جامعه کبیره میخوانند، زیارتی که علاقه شخصی مینا خانم است. البته صدرا به قول خودش با زیارت عاشورا بیشتر صفا میکند.
چادر سفید و گلگلی مینا خیلی جلب توجه میکند. به کنجکاوی ام لبخند میزند و میگوید چادر عقدم را سرم کردم. آقا صدرا هم کت و شلوار همان روز را پوشیده.
با صدرا چشم در چشم میشویم. صورت کشیده و ریشهای بلند و مرتبش با لبخندی که روی لبهایش نشسته مردانه و جذابتر شده است.
چشم از من بر میدارد و به چشمان همسرش میدوزد و لبخند میزند و دوباره خطاب به من حرف میزند: نذر کرده بودیم چهارشنبهها با هم بیاییم زیارت آقا ...
مینا خانم با خنده آمیخته با شیطنت میدود وسط حرف هایش و میگوید: دو تایی بدون امید و شبنم. هم کوچک هستند و هم در این گرما اذیت میشوند. تازه، امید را هم نمیشود الان از پای شبکه پویا تکان داد.
کنار هم، زانو به زانوی هم نشسته اند. صدرا به آرامی دستش را میکشد کنار دست همسرش و مینا خانم هم اشاره را خوب میگیرد و از زیر چادر، دست شریک زندگی اش را میگیرد.
میپرسم: روزای دیگر هم میآیید؟
و هنوز نفس صدرا در حال تازه شدن برای پاسخ دادن است، مینا خانم میدود وسط سئوالم و با همان لبخند میگوید: چرا، میآییم، هر دو هفته یک بار با بچهها هم میآییم، اما چهارشنبهها در این ۶ سال زندگی مشترک ترک نشده است. این بار صدرا با لحنی آرام میآید بین حرفهای مینا خانم و میگوید: البته به جز ایامی که سفر هستیم...
در صحن قدس موسی و محمد را میبینم. رفیق اند و در عالم جوانی خیلی به رفاقت شان مینازند. موسی پزشکی میخواند و محمد سوپر مارکت دارد. به قول موسی آمدن شان به حرم حساب و کتاب ندارد، اما تقریبا همیشه با هم میآیند، چون مجرد هستند، زیارت هم در کنار هم هستند.
محمد اصلا حواسش به چهارشنبه زیارتی نبوده و فقط به پیامک موسی که «پایه حرم رفتن هستی»، جواب داده «بزن بریم داداش» و با ماشینش راهی حرم شده اند.
محمد میگوید: اصلا خبر نداشتم امروز روز زیارتی است، اما خب بهتر شد که آمدیم حرم. همیشه در حرم دعا گوی خانواده ام هستم که همیشه پناه من بوده اند.
موسی هم امیدوار است بتواند تخصص پزشکی قبول شود و در دوه تخصص به موفقیتهای زیادی برسد.
زائران همینطور مشغول آمدن هستند. حرم پناه همه دلدادگان است که امروز آمده اند تا ندای دل را با آقا در میان بگذارند.